Sweat something out:  Wait anxiously; worry while waiting

(دلشوره داشتن)

She is going to try to sweat it out and finish the test.

او تلاش کرد دلشوره را کنار بگذارد و آزمون را با اتمام برساند.

Stick with something :   continue something; not quit

دل به کاری دادن ؛ به کار چسبیدن

Sarah usually sticks with something to the end.

سارا معمولا به یک کار دل می دهد (به کار می چسبد) تا آن را به اتمام برساند.

باسلام

واژه ها و اصطلاحات در زبان ابزار یا نشانه هایی هستند برای نام گذاری "پدیده ها"، "حادثه ها"، و "حالتها" که به کمک آنها پیام رسانی انجام می گیرد. برای بیان یا توصیف یک پدیده، حادثه یا حالت (کیفیت) شیوه های متفاوتی به کار گرفته می شود. یکی از ساده ترین شیوه ها، بیان مستقیم موضوع است. اما همیشه بیان موضوع، مستقیم یا ساده نیست. در بسیاری از موارد، حادثه یا پدیده و یا حالت به شیوۀ غیرمستقیم یا "برجسته سازی شده" بیان می شود. یکی از ویژگیهای شیوۀ بیان غیر مستقیم این است که بعضی از واژه ها دارای معنای اولیه یا حقیقی خود نیستند، بلکه به معنای مجازی به کار گرفته می شوند. یکی از ابزار بیان غیر مستقیم، استفاده از اصطلاحات و تعبیرات است. در واقع به کمک شیوۀ بیان غیرمستقیم می توان از موضوع واحد تعبیرهای متفاوتی ارائه داد. لذا با توجه به اهمیت استفاده از اصطلاحات در هر زبانی، بر آن شدیم که اصطلاحات رایج در زبان انگلیسی را در این سایت معرفی نماییم. بر همین اساس، هر روز یکی از اصطلاحات رایج انگلیسی و معادل فارسی آن معرفی می شود و در آخر هر ماه از موارد ارائه شده یک آزمون از علاقه مندان گرفته می شود تا خود را بیازمایند و نرخ یادگیری خود را بسنجند.

علاوه بر آن، به طور مرتب و هفتگی، یکی از مبانی مهم گرامری نیز ارائه می شود تا علاقه مندان با مراجعه به این سایت به صورت آنلاین و رایگان از مطالب آن بهره مند گردند. فلذا از دوستان تقاضا می شود موارد درخواستی خود را اعلام نمایند تا بتوانیم از نظرات ارزشمند شما در ارتقای سایت و آموزش زبان انگلیسی به صورت عمومی بهره مند گردیم.

دکتر منیرالسادات حسینی

مدرس دانشگاه

موضوع اصطلاح هفته:        Perseverance (پشتکار یا عدم پشتکار)

اصطلاح روز:

    Go through with something : Finish, do as planned or agreed  

(کاری را به انجام رساندن)

مثال: Finally he decided to go through with the job because the money was good.

او بالاخره تصمیم گرفت کارش راتمام کند (به سرانجام برساند) زیرا پول خوبی گیرش می آمد.

سایت اصطلاحات زبان